سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا یک خوردن که مانع شود لذّت از خوردنیها را بردن . [نهج البلاغه]

جرعه جرعه مست
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:0بازدید دیروز:9تعداد کل بازدید:9629

 :: 84/11/25::  8:53 عصر

چیز زیادی عوض نشده
 
کوچکتر که بودیم

من چشم می گرفتم و تو قایم می شدی.

و حالا در میانه این صحرا

دنیا چشم گرفته و قیامت قایم شده است.

و من و تو هم فقط نگاه می کنیم به گم شدن قیامت؛

و به دنیا نمی گوییم که قیامت پشت کدام خیمه؛

پشت کدام تخته سنگ؛پشت کدام پرده
 
پنهان شده است.

و من و تو همیشه یادمان می رود که

بهای پیداکردن قیامت گم شدن دنیاست

گفتم که چیز زیادی عوض نشده...

 :: 84/11/25::  8:52 عصر

من خواب دیدم.

من خواب زنی را دیدم.

زن در میان آتش و خون ایستاده بود.

بر شانه های مضطرب زن غبار نشسته بود

و زن با چشمان عاشقش نام کسی راتلاوت می کرد.

من زنی را دیدم در هیئت مردترین مرد!

من خواب دیدم...

خواب زنی که شبیه هیچ کس نبود.

خواب زنی که غیر از زیبایی چیزی را ندید

 :: 84/11/25::  8:51 عصر

 

یکی جامه از تن تو بیرون کشید

یکی انگشتریت را دزدید

اما کسی به غیر خدا

یاقوت خون تو را بر نداشت

 


 :: 84/11/25::  8:49 عصر

 

آغاز می کنم غزلم را به نام تو

حبل الورید مرا
خون تازه شو


<      1   2      

::تعداد کل بازدیدها::

9629

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
جرعه جرعه مست
::وضعیت من در یاهو::
::فهرست موضوعی یادداشت ها::
::آرشیو::
::اشتراک::